به گزارش عصر توریسم یزد مقبره اعلا یكی از بناهای تاریخی به جامانده از قرن هفتم هجری در شهرستان ابركوه یزد است كه بنا بر باورهای محلی ریشه در داستان عشق دختر و پسری به نامهای رعنا و اعلا دارد؛ شخصیت هایی كه امروز در چارچوب عروسك هایی با همین عنوان، این داستان كهن را زنده كرده است.

بنای خشت و گلی مقبره اعلا در روستای فیروزآباد شهرستان ابركوه از میراث فرهنگی و جاذبه های گردشگری گمنام این شهرستان به شمار می آید كه در گذر زمان بخش های قابل توجهی از آن تخریب شده است.
این بنای تاریخی به استناد نقل قول ها، روایت ها و داستان های قدیمی، آرامگاه فردی به نام «علی» است و افسانه ای كه نسل به نسل از اهالی منطقه در باره این بنا منتقل شده اما كمتر كسی از آن آگاه است، حكایت عشق پسری فقیر به دختر حاكم است.

«حامد اكرمی» پژوهشگر جوان ابركوهی كه پیرامون این مورد تحقیقات و گفت وگوهایی با كهن سال ترین افراد روستاهای اطراف این مقبره داشته است، در گفتگو با ایسنا در اینباره نقل می كند: در قدیم الایام، علی كه پسری از یك خانواده فقیر بود به دختر حاكم آبادی دل بسته شده و هر چه اصرار می كند با جواب منفی حاكم مواجه می شود و نهایتاً در مقابل رفت و آمدها و اصرارهای مكرر علی، حاكم با این ازدواج به شرط آن كه علی چوپان گوسفندانش شود، موافقت می كند.

وی ادامه می دهد: علی كه حاضر بود برای وصال به معشوق هر كاری را انجام دهد، شرط را پذیرفته و هرروز گوسفندان حاكم را برای چرا تا نزدیكی كوهی در همان منطقه می برد و هنگام استراحت به غاری كه در بالای آن كوه بود، پناه می برد كه به دلیل حضور همیشگی علی در كنار این كوه، اهالی نام «اعلا» را برای چوپان حاكم و آن كوه معروف برگزیدند.

اكرمی می گوید: یك روز وقتی علی مشغول چوپانی بود، مسافری از راه می رسد و میهمان ناخوانده چوپان می شود و از او غذایی طلب می كند. علی كه همراه با خود هیچ قوتی نداشته می گوید: هم اكنون دارایی من تنها یك گوسفند در بین این گله است كه به خودم متعلق می باشد. آن سوار ناشناس باز هم تقاضای غذا می كند و این دفعه علی گوسفند خویش را برایش قربانی می كند.

وی ادامه می دهد: مسافر غریبه از علی می خواهد تا استخوان های گوسفند قربانی را در پوستش بریزد و سپس اندكی بر آن پوست می دمد و گوسفند باردیگر زنده می شود. علی كه این صحنه را می بیند متوجه می شود این مسافر یك انسان معمولی نیست و با خود می گوید بهتر است نیاز خویش را با او مطرح كنم، شاید آنرا برآورده كند.

این محقق ابركوهی بیان می كند: درخواست چوپان این بود كه به یك دونده توانا تبدیل گردد بدین ترتیب كه بتواند در هر گام، 40 متر به جلو پرش كند یا به قول قدیمی ها، بتواند در هر قدم ۴۰ گز بردارد. مسافر هم خواسته میزبانش را پذیرفته و با آب دهانی كه بر زانوی علی می كشد، قدرت عجیبی به پاهای او می دهد و همان گونه كه خواسته بود در هر قدم 40 متر به جلو می رود.

اكرمی می گوید: چوپانِ بعد از بازگشت به آبادی و انجام شرط حاكم، خواهان وفای به عهد و ازدواج با دختر او می شود اما حاكم غافل از این كه علی دیگر یك چوپان ساده نیست و قدرتی افسانه ای دارد، از مطالبه او خشمگین شده و دستور زندانی شدنش را صادر می كند.

وی ادامه می دهد: این دفعه علی دست معشوقه خویش را كه رعنا نام داشت، گرفته و با توانی كه هیچ كسی از آن با خبر نبود، به سمت همان كوه و غار معروف فرار می كند و از آنجایی كه دختر حاكم هم به او علاقه مند بوده، زندگی در صحرا و غار را می پذیرد.

وی در ادامه نقل می كند: روزی رعنا برای برداشتن آب بر سر جوی آبی كه در آبادی بوده است، می رود و در این هنگام كنیز حاكم او را می بیند و هر چه به او اصرار می كند كه به نزد پدرت برگرد، او قبول نمی نماید. كنیز حاكم این دفعه كنار جوی آب در كمین نشسته و زمانی كه رعنا را می بیند، او را وسوسه می كند كه علی را به پدرت تحویل بده و باردیگر از او تقاضای ازدواج كن، شاید پدرت پذیرفت و شما می توانید با خوشی در آبادی زندگی كنید بنابراین رعنا به سرعت با این حرف وسوسه شده و همسرش را كه از كمین سربازان حاكم بی اطلاع است، به كنار جوی می آورد.

اكرمی می گوید: وقتی علی گیوه های خویش را بیرون می آورد، كنیز از فرصت بهره برده و مقداری خار در گیوه هایش قرار می دهد تا اگر علی قصد فرار داشت، موفق نشود. چند دقیقه ای نمی گذرد كه سربازان و سواران حاكم به علی حمله می كنند و او هم قصد فرار می كند ولی وجود خارها در گیوه سبب می شود نتواند مانند قبل قدم بردارد.

وی ابراز می كند: علی با تمام دردی كه از ناحیه پا می كشد، رعنا را با خود تا نزدیكی كوه می برد ولی هر چه تلاش می كند نمی تواند خویش را به غار برساند و در این هنگام زانوهای او به سنگی برخورد كرده و در نتیجه دستگیر و راهی زندان می شود و بعد از مدتی به شكل نامعلومی از بین می رود و رعنا هم توسط برادرش كشته می شود.

اهالی منطقه كه امروز این داستان را نقل می كنند، بخشی از كوه اعلا را «زانوی اعلا» می نامند و می گویند: این همان جایی است كه زانوی علی به سنگ برخورد می كند و باعث دستگیری اش می شود.

این محقق جوان و راوی داستان اعلا كه در حوزه صنایع دستی هم فعالیت داشته و توانسته است چندین مورد از این صنایع را كه سال های بسیار زیادی به دست فراموشی سپرده شده بود مانند سفره پنبه ای، عروسك جلی و چنته بافی، باردیگر احیا كند، برای زنده نگه داشتن داستان اعلا و بازگو شدن این داستان برای نسل جدید، عروسك هایی را با عنوان «اعلا و رعنا» به سبك و شیوه سنتی و قدیمی طراحی و تولید كرده است.

البته این اقدام شاید به تنهایی برای زنده نگه داشتن این بنا و داستان جذاب آن كافی نباشد بنابراین نیاز است كه بنای مقبره اعلا كه در تاریخ 26 اسفندماه سال 1386 با شماره ۲۲۱۳۷ بعنوان یكی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است، بیشتر مورد رسیدگی میراث فرهنگی استان و شهرستان قرار گیرد تا با داستانی كه در پس آن نهفته شده بتواند به یكی از جاذبه های گردشگری و مقصد بازدید علاقه مندان به تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی تبدیل گردد.