به گزارش عصر توریسم جنوب سرزمین رازآلود آواها و نواها است. آواهایی كه از سور تا سوگ، از تولد تا مرگ با مردمان این دیار همراه می باشد. جغرافیای جنوب با خود فرهنگ، آئین، سنت ها و حتی تاریخ و سیاست ویژه ای به همراه دارد…

به گزارش عصر توریسم به نقل از ایسنا، آئین عزاداری ویژه در استان بوشهر بعنوان یك میراث ناملموس فرهنگی نسل به نسل و سینه به سینه مثل یك گنج گرانبها منتقل شده است. امروزه از نقاط مختلف كشور ایران و همینطور از كشورهای خارجی مردم نگاران، پژوهشگران و علاقمندان زیادی به استان بوشهر می آیند تا در مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع) و یارانش شركت نمایند و حس مشاركت در این آئین را تجربه كنند و خویش را در جذبه و مدار این مراسم آئینی قرار دهند.

یكی از شهرستان هایی كه هر ساله این مراسم را با شكوه هرچه تمام تر برگزار می نماید، گناوه است. شهرستان گناوه كه در شمال استان بوشهر قرار دارد به واسطه قرابت با دریا از فرهنگ دریایی زیادی بهره می برد و این مورد سبب شده تا دریا در تمام زمینه های مختلف زندگی مردم تأثیر مستقیم داشته باشد. ازاین رو در روزهای محرم و صفر و برگزاری برنامه های ویژه سوگواری سیدالشهدا در مساجد و تكیه ها به شكل خودجوش و مردمی برگزار می گردد.

دقت، نظم و شكوه در “ماتم حاج اسماعیل”

یكی از حسینیه هایی كه هر سال مراسم عزاداری را در نهایت دقت، نظم و شكوه برگزار می نماید “ماتم حاج اسماعیل” است. حاج علی به ایسنا می گوید طرح اولیه حسینیه “ماتم حاج اسماعیل” این نبوده و طرح را تغییر داده است در حالیكه پدرش در نظر داشته مانند طرح های قدیمی، شبستان حسینیه در جلوی ساختمان و سرای آن در پشت قرار بگیرد. “پدرم دوست داشت این حسینیه پنجره ای رو به دریا داشته باشد ولی من سرا را در جلو ساختمان طرح زدم تا مراسمات سینه زنی در آن برگزار گردد.”

حاج علی زیارت زاده سال هاست در حسینیه ای كه پدرش مرحوم حاج اسماعیل شالوده اش را بنا نهاده مراسم عزاداری حسینی برگزار می نماید. مردم گناوه برای ایشان و هر كسی كه در زنده نگهداشتن یاد و نام امام حسین(ع) و یارانش تلاش می كند احترام ویژه ای قائل هستند. دوازده خواهر و برادر هستند، یكی كویت است و دیگری بوشهر، یكی هم شیراز و… هر كدام در نقطه ای از دنیا ساكن هستند. او می گوید: “یك خواهرم به نام بی بی، ناخدا بود و جاشو، غواص و ماهی گیر هم بود. اصلا جاشوی پدرم بود و با او به ماهیگیری می رفت، او روز عاشورا، به گناوه می آمد و شور و حالی به مجلس می داد. دسته زن ها را ردیف می كرد و عزا گرم كن آنها بود. خواهر دیگرم به نام خاتون نوحه خوان خیلی خوب و قوی بود، من به او نرسیدم و به رحمت خدا رفت…”

در این سال ها “ماتم حاج سمیل” به یكی از جاذبه های گردشگری استان بوشهر تبدیل گشته است و از تمام نقاط كشور و حتی كشورهای اروپایی توریستهایی را به سمت خود می كشاند. سال قبل حاج علی زیارت زاده بر اثر عارضه قلبی به اتاق عمل رفت و مدتی بیمار بود. در این ایام آخر ماه صفر و برگزاری مراسم عزاداری ویژه این روزها و به بهانه احوالپرسی از ایشان و دیدار ساعتی را مهمانش بودیم و گفتگوئی داشتیم كه در ادامه می خوانید…

*سبك خاص، منحصر به فرد، جذاب و شورآفرین دمام زدن حاج علی زیارت از كجا آمده است؟

عجب سوالی پرسیدید، حتی خود سعید شنبه زاده هم این را از من پرسید. سبكی كه من می زنم بِشكون است و سبك بشكون هم باید خلاف باشد، بیشتر كسانی كه در كار بشكون زدن هستند متوجه می شوند. زیارتی ها، شُنبه ای ها، بهبهانی ها و… هر كدام سبك خویش را دارند. در هیئت ما هم چهار بشكون زن هستیم، یكی “شِكالو”، یكی “امید خلفی” و یكی هم پسر خودم؛ آنها هم هر كدام سبك خویش را می زنند. من هم سبك خاصی را درآوردم. فكر كردم و گفتم من هم باید سبك خاص خودم را داشته باشم. بشكون تنها سازی است كه نُت خاص ندارد و باید خودنمایی كند، به قول خودمان “دومَندویی” كند و خودش را نشان بدهد. دیدم یكی خشك می زند، چوب های خلافش قشنگ است ولی جذاب نیست، شور ندارد! شكالو دو سه غِمبر روی بشكون خودش می زند و من می آیم یك بشكون وسط می گیرم و روی بشكون من می زند، یكی هم این كله و دیگری آن كله! من با خودم گفتم این آخرش است و رودست ندارد. من باز فكر كردم كه باید چه كنم و چه بزنم تا جدید باشد. چون مردم منتظر نوآوری هستند، سال گذشته بشكونم را آوردم روی هوا زدم و دیدم هم خودم لذّت می برم و هم مردم؛ خارج هم نمی شوم. در بوشهر و محله زیارتی ها هم همین را زدم.

سنج و دمام یك آهنگ خبر است

(با شور و حرارت حرف می زند، انگار همین حالا دمام در سینه دارد و بر پوست می كوبد)، حاج علی ادامه می دهد: مرحوم پدرم حاج اسماعیل بنیانگذار عزاداری در گناوه بود. ازش سوال كردند حاج اسماعیل تو می دانی كه چه زمانی سنج و دمام می زدند؟ گفت زمانی كه حضرت سیدالشهدا را شهید كردند دار و دسته شمر و یزید و معاویه جشن گرفتند و ساز و نقاره و طبل زدند و شادی می كردند، گفتند پس تو چرا می زنی پدرم گفت من در عزای حسین می زنم. من دمام می زنم كه مردم دورم مُر شوند (جمع شوند) و بگویند حسینیه حاج اسماعیل مراسم سینه زنی است. الان مسجدالنبی كه دمام شروع شود همه سینه زن ها می دانند كه آنجا می خواهد مراسم سینه زنی شروع شود، سنج و دمام یك آهنگ خبر است و ما به آن ریتم و معنا داده ایم.

بعضی ها می گویند سنج علامت شمشیرهای جنگ است، بشكون صدای دم اسب هنگام حركت است، و غِمبر هم صدای رُپ رُپ پای اسب ها است كه اینها به نظر من زاییده تخیل و ذهنیت افراد است. الان سنج و دمام خیلی هوادار پیدا كرده و سعید شنبه زاده آنرا به فرانسه برده است، مثل قلیه ماهی جهانی شده است. من خودم سازنده سنج دمام هستم، از كویت تا نورآباد، یاسوج، چهارمحال بختیاری، گچساران، تهران، خوزستان و هر كجا كه بگویید…

دمام زدن خودنمایی نیست

“زمانی كه من دمام كول می كنم آنقدر در آن می روم كه هیچی حالی ام نیست و فقط صدای سنج ها را می فهمم. تماشاچی را به هیچ وجه نمی بینم، بارها در شور سنج و دمام زدن افتادم و از حال رفتم و مرا برده اند بیمارستان. به نظر من باید با احساس و پر انرژی دمام بزنی، نه تماشاچی پسند بزنی یا منتظر موبایل ها و دوربین ها باشی كه روی تو كار كنند. من الان آكادمی دارم، آكادمی عزای حسین. شاگردان ما از كودك ۵ ساله تا جوانان ۲۰ تا ۲۵ ساله و پیشكسوت ها و افراد مسنی هستند كه دمام زدن نمی دانند و من یادشان می دهم. به آنها هم می گویم كه پر انرژی و با احساس دمام بزنید.

حاج مصطفی گراشی چند سال است كه می آید پیش من. سال گذشته گفت می خواهم دمام و غمبر بزنم گفتم خب بیا بشكون بزن. قبول نكرد و غمبر كله هم برداشت. چنان با دست غمبر می زد كه من ماتم برده بود، من فكر می كردم تنها خودم می توانم با دست كار كنم. اصلا من را محو كرد و برای مردم ثابت شد كه دمام زدن خودنمایی نیست و دمام یك شوری دارد. اگر آن شور را نگیری و نتوانی آنرا انتقال دهی به نظر نمی توانی كاری كه می خواهی را انجام دهی و عرضه كنی.

*الان با این وضعیت جسمی امسال باز هم می خواهی با همین شور و حال دمام بزنی؟

مدتی پیش امام جمعه آمد پیشم، از بیمارستان كه مرخص شده بودم حالم خیلی بد بود. آمد و كنارم نشست و خیلی مرا دلداری داد كه حاجی درست می شود و امام حسین با تو كار دارد، تو باید برایش خدمت كنی و قلیه (یك نوع غذای جنوبی معروف) هم درست می كنی. ان شالله حالت خوب می شود و امسال دو تا شیرجه برایش بزن! نمی دانم آن كلیپ را از من دیده اید كه در عین شور عزاداری یك بار سر زانو رفتم و یكی از بچه ها آنرا میكس كرده با كلیپ بازیكن رئال مادرید كه روی زانو تا پرچم كُرنِری می رود و گل می زند!

*حاج علی شغلت چیست؟

ما جد اندر جد صیاد هستیم و روی دریا كار می نماییم. اما الان صیادی را كنار گذاشته ام چون سنم كشش ندارد، مسیر صید ماهی خیلی دور است و اطراف فروزان و اردشیر است و باید سه چهار ساعت با قایق برویم. من توانایی و كشش قبل را ندارم، پسرم خودش ناخدا است، قایق دارد و مرتب می رود. خودم هم با لنج ها دبی می روم و ناخدا هستم.

دمام زن باید حركت و شور داشته باشد

*فرضیه ای هست كه به خاطر وجود دریا و بندر و تبادل فرهنگ، دمام و این نوع خاص عزاداری توسط جاشوهایی كه از آفریقا آمده اند وارد این منطقه شده است، این فرضیه چقدر صحت دارد، سوال من این است از مهاجران آفریقایی كه اینجا مانده اند كسی هست كه دمام بزند؟ شما دمام زدن آنها را دیده اید؟

دقیقا یكی از نسلشان داریم به نام “مجید نسیمی” كه البته اهل تسنن و بچه خارگ است. اینها موقع دمام زدن زار (شور و حال خاص) می گیردشان، اصلا من كجا و او كجا، سنش هم بالاست و از من بزرگ تر است. با این سن و جثه لاغرش بشكون ۱۸ كیلویی من را برمی دارد و چنان در دمام می رود كه حیرت می كنی. به مرحوم پدرم گفتم تو این مراسم عزاداری را از كجا گرفتی و آوردی؟ از بوشهر آوردی؟ تعریف كرد من ناخدا بودم و می رفتم بحرین و چند سال پیش این را در كشور بحرین دیدم. شما عزاداری ها و سنج و دمام زدن را ببینید، بعضی ها می گویند این رقص است ولی رقص نیست، این سبك تماما شور دمام است ولی تماشاچی می گوید دارد می رقصد. همه بدنش در حركت است و نمی گردد كه اینگونه نباشد و اگر او را بگیری دیوانه می شود. دمام زن عین شاطر نانوا می ماند كه نمی تواند صاف بایستد و نانش را بچسباند و باید حركت و شور داشته باشد تا دمام بزند.

*در مورد موسیقی كار و دریا، با عنایت به فناوری های نوین و تغییرات آیا هنوز موسیقی كار و دریا، نِیمه ها و نواها خوانده می شود؟

خیلی كم شده، آدم های قبل دیگر نیستند. با ظهور دستگاه GPS كار روی دریا هم دیجیتال شده است. سوال خیلی خوب و قشنگی پرسیدید. ما بر روی دِیره می رفتیم و تمام “گرگور”های ما “چیبال” داشت، علامت داشتند و آنها را بر روی آب می انداختیم. الان با گرگور می رویم فروزان و اردشیر كه آب ۴۰ بغل است. هزار تا گرگور می اندازیم اما یك علامت برایش نمی گذاریم، با دستگاه ثبت می شود. یك “شخته” می اندازی و گرگور را بالا می آوری، یا برای یك گرگور تكی هر زمان خواستی نقطه آنرا ثبت كن و سر موقع برو آنرا بیاور. الان كارها حرفه ای و پیشرفته شده، كسی شعر نمی خواند. آن موقع ما پیرمردان می رفتیم و وقتی عرصه برایشان سخت می شد شعر می خواندند تا آرام شوند. بعضی ها كه ایراد می گیرند فلسفه دمّام را نمی فهمند، پیرمردی در محله كوتی دیدم، خیلی سنش بالا بود و حدود ۶۰ یا ۷۰ سال سن داشت، بشكون می زد و چنان با آن حركت می كرد كه پس از تمام شدن رفتم و دستش را بوسیدم. آن مرد من را شناخت و گفت تو حاج علی زیارت بچه گناوه هستی؟ گفتم بله. گفت چرا نیامدی دمام بزنی. گفتم من لذت بردم از دمام زدن تو. دمام را باید دمام زن كول كند اما متاسفانه بعضی ها در هیئت ها ریش های عجیب غریب می گذارند، و موهایشان را چرب می كنند. من قلبم برای این كارها می گیرد، در هیئت من كسی جرئت نمی كند حتی با لباس سرمه ای بیاید و دمام كول كند.

*شنیده ایم كه خیلی سخت گیری می كنید؟ چرا؟

علاقه دارم، باید نظم وجود داشته باشد. خیلی حساس هستم و قبل از سینه زنی اعلام می كنم هر كسی كه لباس غیر از مشكی دارد در دسته سینه زنی نیاید. اتاق پرو داریم و با ۵-۴ میلیون تومان لباس گرفته و گذاشته ام و مسئول هم دارد. برود لباسش را عوض كند و بیاید سینه بزند. كسی نباید منكر نظم باشد، نظم خوب و خوش است.

*راستی هزینه های حسینیه را از كجا تامین می كنید؟ می گویند روز عاشورا قلیه ماهی می دهید.

حدودا ۲۳ سال است كه قلیه ماهی سِكِن می دهم. من ده تا “پاتیل” بار می گذارم، خیلی ها تا نیامدند باور نكردند. من مدیون مردم گناوه هستم اگر اینها نبودند كه كمكم كنند من نمی توانستم زیر یك پاتیل را روشن كنم و حتی یك قابلمه بار بگذارم. این را از دل می گویم كه آدم های گناوه در روزهای محرم سنگ تمام گذاشته اند، نه تنها در هیئت من بلكه در بسیاری از هیئت ها كمك می كنند. در محرم گذشته بیشتر از ۶۰ میلیون كمك نقدی از مردم دریافت كردم. می دانند كه مراسم اینجا سنگین است، من تاسوعا خورشت گوشت درست می كنم، عاشورا قلیه ماهی سِكِن، اربعین شكرپلو و قیمه بوشهری با دو مدل برنج، وفات پیغمبر خورش سبزی و شهادت امام رضا (ع) در محرم گذشته كوبیده بار گذاشتم. ایام عاشورا همه جا بوی آبگوشت می آید اما مردم می گویند برویم سمت حاج علی زیارت، قلیه ماهی دارد. دور من “گَل گلینُو” (شلوغ) می شود. گذشته از تماشاچی ها، همه سینه زن های ناب گناوه هم به اینجا می آیند.

*در جامعه پیرامونی خودتان كسانی كه نیازمند هستند یا بیمار و زندانی در بند دارند را شناسایی كرده اید و به آنها كمك كنید؟

یكی داشتیم به نام محسن كه مرحوم شد، مرد خیلی خوبی بود و از من بهتر بود. یك روز آمد به حسینیه و گفت خانواده ای را سراغ دارند كه زیر پنكه رومیزی می خوابند و داریم پول جمع می نماییم كه برایشان كولر بخریم، تو نداری كمك كنی؟ گفتم تو میشناسیشان؟ گفت بله. گفتم برو یك ماشین بیاور داخل حسینیه! به امام حسین قسم یك كولر نو در حسینیه كه هنوز آنرا به برق هم نزده بودیم را نشان كردم كه ببرد. گفت این مال امام حسین است. گفتم امام حسین حال می كند كه این خانواده زیر این كولر بخوابند، برو ماشین بیاور و گردن من كه مسئول حسینیه هستم. ماشین آورد و كولر را بردند، به امام حسین فردا یكی آمد و گفت حاجی جای كولر خالی است، نداری بخری؟ گفتم نه، اوضاع لنگ است. دو روز نشد كه یكی آورد و به جایش گذاشت.

در خانه من بسته نمی شود

*شما به یكی از جاذبه های شهر گناوه تبدیل گشته اید، مثل استان هایی كه هر كدام یك آیین یا مبحث دارند و شما هم بعنوان یكی از جاذبه های گردشگری مذهبی در شهر گناوه مطرح شده اید، از كجاها می آیند و یا زنگ می زنند؟

نقطه ای در ایران نیست كه به اینجا و پیش من نیامده باشند. از مشهد كه آن طرفش افغانستان است تا خوزستان و شمال كشور. این لطف امام حسین است كه شامل حال من شده، مگر من كی هستم؟ من از نظر سرمایه و مالی نمی خواهم بگویم ثروتمند هستم. یك خانه دارم و لنج هم از خودم ندارم، با لنج های مردم دریا می روم، ولی خدمت به مردم بالاتر از عبادت است. خانواده هایی بودند كه بچه هایشان در دریا غرق شده بودند، می آمدند و در همین اتاق می نشستند. من ۱۳-۱۲ روز به دنبال جنازه هایشان بودم و تا جنازه هایشان را پیدا نكردم از اینجا نرفته اند. كارم غریق نجات است، اینقدر نماز نخواندم در دریا در عین گشتن، هوا خیلی سرد بود و با خودم می گفتم اگر آن خانواده راضی شوند از صد تا نماز بهتر است.

در خانه من بسته نمی گردد. شب و نصف شب هر كسی كه دلش می خواهد بیاید، تا آنجا كه توان دارم كوتاهی نمی كنم و به همین خاطر هم حب من در دل مردم نشسته است و حتی بچه های كوچك هم به من احترام می گذارند. آنها از كجا مرا می شناسند؟ شما آمار من را دارید، آنها چه؟

*از بازیكن رئال مادرید حرف زدید، می گویند سال ها پیش فوتبال بازی می كردید، دروازه بان هم بودید و گل هم می خوردید؟

چه دروازه بانی هست كه گل نخورده باشد؟ من در پرسپولیس گناوه، پاس و استقلال بازی كردم.

*از تیم پرسپولیس گناوه برایمان بگویید.

عكس هایشان را دارم. (آلبومش را نشان داده است و اسم هایشان را می گوید.) سال ۷۷ در لیگ دسته یك استان بازی می كردیم و مربی هم نادر جعفری بود. یادم نمی آید، ولی گل زیاد خورده ام ولی توپ هم زیاد گرفتم. گل خوردیم و گل هم زده ایم.

امام حسین (ع) را بیشتر از زن و بچه ام دوست دارم

*از خاطرات شیرین حسینیه بتعریف كنید، هر كسی شما را می شناسد از برخورد و مدیریت شما می گوید.

مدتی پیش كه می خواستند مرا به اتاق عمل ببرند لباس مخصوص به من پوشاندند و با خانواده ام خداحافظی كردم. در بیمارستان اردیبهشت شیراز بستری بودم، در دبی سكته كردم و مرا اورژانسی به شیراز و اتاق عمل انتقال دادند. زمانی كه خواستند دست به كار شوند و مرا عمل كنند پزشكی بالای سرم آمد و پرسید ناخدا نمی ترسی می خواهیم عملت كنیم؟ گفتم اصلاً. گفت روحیه ات عالی است. گفتم من خودم غریق نجات هستم، شاید صد تا دویست جنازه را از زیر آب درآورده ام. كَفَن گرفته ام، و دَفن كرده ام، كارم همین است. اصلا مُرده شور هستم. گفتم بگذار یك جمله ۲۰ ثانیه ای برایت بگویم و بعد دست به كار شو. گفتم ۵۳ سالم می باشد و ۵۰ سالش را در خانه امام حسین ضد السلام نوكری كرده ام، سینه زده ام و عزاداری كرده ام، بدون هیچ چشمداشتی. الان می گویم امام حسین بالای غیرتت هوای من را داشته باش. دكتر اظهار داشت كه من می خواهم عملت كنم می گویی امام حسین؟ گفتم من كاری با تو ندارم امام حسین هوایم را داشته باش تا بیشتر برایت نوكری كنم و مراسم عزاداری را با شور بیشتری برگزار كنم… آمد چیزی روی بینی ام كشید و بعد كه به هوش آمدم تا فردا ظهر شده است.

من امام حسین را بیشتر از زن و بچه ام دوست دارم، این را از ته دلم می گویم. امام حسین را به خانواده ام ترجیح می دهم و لذت و نشاطی كه امام حسین به من می دهد را هیچ چیز به من نمی دهد.

*ما آدمها یك زمانی عرصه برایمان تنگ می شود، هیچگاه شك نكردید؟ مثلا همین بیماری، بگویید ۵۳ سال كه سنی نیست. چرا من كه اینهمه در خانه خاندان خدمت كرده ام باید بیمار شوم؟

پدر بزرگم و پدرم هم همین رویه را داشته اند و بعد میدان دست من افتاده است. شما حرف های دلم را برایم می زنید، من اصلا دنبال همین حرف ها هستم. محرم گذشته تا سوم محرم من چیزی نداشتم، برعكس همه سال ها كه اول محرم ۲۰ تا ۳۰ كیسه برنج ۴۰ كیلویی مردم به من می رساندند و وضع مالی حساب حسینیه خیلی خوب بود. تا پیش از محرم كه شروع شود یا ماه نو شود من پر انرژی و با انگیزه بودم. محرم سال قبل در اوضاعی كه دلار بالا رفت، و درهم و دینار هم بالا رفت و در گمرك تخته شد، محرم هم دست داد. یا امام حسین! كار ما با مردم است، هر وقت مردم دلشان خوش باشد و درآمد داشته باشند به هیئت كمك می كنند. ولی محرم آغاز شد و كسی سراغم نیامد، دوم و سوم شد همچنین و من دیگر شروع كردم به گریه كردن، رفتم خودم را روی منبر انداختم و گفتم امام حسین من هر سال مجلست را آبرومندانه برگزار می كردم. سوم رسیده است… خلاصه كنم سال گذشته اینقدر كمكم كردند كه اضافه آمد و تا امسال هم قبل محرم چندین كیسه برنج ۴۰ كیلویی و روغن و دیگر مواد غذایی باقی سال قبل در انبار حسینیه گذاشته بود.

امام حسین آدم خوشی است، اگر با او صاف باشی كمكت می كند. از مست و تریاكی دورش است تا نمازی و كربلایی و همه مدل آدم. همه دور امام حسین می گردند. آدم خوشی هست و فقط هم برای آدم های خوب نیست. اینهمه آدم می روند كربلا، ۱۰ میلیون آن دیوانه امام حسین هستند. خیلی راحت بگویم ۱۰ میلیون دیگر چه؟ از تركیه، چین، تایلند و از آمریكا و آفریقا و همه جا می آیند و محكم برایش می زنند.

در اربعین اینجا كربلاست

*در كربلا هم دمام زده اید؟

دوره صدام یك مرتبه رفتم و پس از آن هم یك مرتبه دیگر. ولی نمی توانم، چون مراسم دارم و در اربعین اینجا كربلاست. نمی توانم بروم چون خیلی برای مراسم امام حسین ارزش قائل هستم.

*كِی به مكه رفتید؟

سال ۸۰. زمانی كه چشمم به كعبه افتاد زانوهایم سست شد و گفتم ای خدا، منِ علی حاج اسماعیل اینقدر گناه كردم و چطور من را دعوت كردی؟ خودم با او حرف زدم. نمی گویم عابد بودم، من خواننده بودم، گروه اركست داشتم ولی مثل یك مرد با خودم عهد بستم و الان حسینیه و اعتباری كه دارم از بركت وجود خانواده امام حسین است.

*بچه ها می گویند خیلی بد اخلاقید، شما كه خیلی دل نازك هستید چطور این را می گویند؟

در سینه زنی بد اخلاقم، همیشه پس از مراسم به مردم می گویم من را ببخشید و هر كه می خواهد در گوش من بزند بیاید. ولی آن موقع دست خودم نیست. مثلاً در شور و وسط مراسم یك بار آهنگ موبایل بلند می شود می گویم موبایلتان را روی سایلنت بگذارید یا ۲۰ دقیقه مراسم سینه زنی است آنرا خاموش كنید. خب من هر وقت توضیح بدهم و باز هم آن اتفاق بیفتد دیگر حاج علی زیارت قاطی می كند.

*از مداحان معروف چه كسانی به حسینیه آمده و خوانده اند؟

هر چه نوحه خوان حرفه ای است در حسینیه حاج علی آمده. غیرحرفه ای را هم خودم دعوت كرده ام، اسم نمی آورم. نوحه خوان نیست كه اینجا نخوانده باشد.

بعضی افراد صید غیرقانونی انجام می دهند

*در مورد صید و صیادی می خواهم بپرسم، وضعیت صید الان چطور است؟

درست است كه صید ضعیف شده اما صیاد زیاد شده است. من با مرحوم پدرم ۳۰ سال پیش دریا می رفتم. اینجا یزاف ها را پیدا می كردم و می گفتم ماهی می خواهی بروم بیاورم؟ اینطور تضمینی كار می كردم و به دریا می رفتم كه ماهی ها نماند و خراب نشود. الان ماشالله صیاد بسیار زیاد شده است، لنج هست كه ۲۰۰۰ گرگور دارد، منطقه خودمان از جزیره شیف تا خوزستان، مگر چقدر ماهی هست كه همه اینها راضی شوند؟ ما به فروزان می رویم، یك سكوی نفتی هست كه دور تا دور این سكو مانند سینه زن ها قایق است. یك شب حساب كردیم تا ۸۵ قایق است، هر قایق پنج ماهی شیر بگیرند چقدر می شود؟ خیلی…

*مناطق محصور شده ای هم در گناوه وجود دارد؟ مثلاً محیط زیست یا شیلات ممنوع كرده باشد؟

بله، مثلا چند تا از مناطق و سكوهای ممنوعه نفتی مثل اسكلهT را نمی گذارند برویم. متاسفانه بعضی افراد صید غیرقانونی انجام می دهند و شیلات هم با آنها برخورد می كند. نباید این كار صورت گیرد. شما ببینید غیر از فصل هم در بازار انواع میگو داریم در حالیكه اینها باید بموقع صید شود تا زادوولد و تخم ریزی كنند و جمعیت خویش را بالا برند و صید خارج از فصل به این گونه و جمعیت آن صدمه می زند.

خاطرات «جنگ نفتكش ها»

*از «جنگ نفتكش ها» بگویید و اینكه چه طور با این پروژه آشنا شدید؟ اصلا چرا شما را انتخاب كردند و چه طور شد كه در این فیلم بازی كردید؟

سال ۷۱ بود كه گفتند مقرر است در خارگ فیلمی ساخته شود و می خواهند كه شخصی از بالای كشتی با ارتفاع حدود ۳۵ متری شیرجه بزند كسی را پیدا نكردند. یك دوستی در خارگ دارم به نام علی حماد، به آنها گفته بود اگر كار شما را كسی بتواند انجام دهد شخصی در بندر گناوه است به نام علی حاج اسماعیل. دنبال او بروید خلاصه از خارگ با قایق تندرو سپاه آمدند اسكله دنبال من. خدا بیامرز برادرم اكبر كه خیلی شبیه خودم بود را سر اسكله می بیند و شخصی كه از خارگ همراهشان بود برادرم را نشان داده است و می گوید خودش است. می گویند علی آقا سلام، می خواهیم در خارگ فیلم بسازیم و باید بروی بالای كشتی و شیرجه بزنی.

پرسیده بود چیزی هم در آن هست؟ من می آیم و شیرجه می زنم. اكبر را سوار قایق می كنند و این جا را خودش برای من تعریف كرد كه رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به كشتی. گفتند این كشتی است. نگاه كردم و گفتم ای بابا من علی نیستم، من اكبر هستم. گفتم شاید ارتفاع كم باشد و شیرجه بزنم یك چیزی گیرم بیاید. باردیگر اكبر را در قایق می گذارند و مجدداً بر می گردند به گناوه. مرحوم پدرم ناراحتی می كرد و می گفت ارتفاع كشتی زیاد است و می روی بلایی سرت می آید.

من رفتم و در خودم دیدم گفتم حاضرم. من را به مهمانسرای ارشاد بردند، جمشید هاشم پور هم آنجا بود، من هم عاشقش بودم. من فكر می كردم كه در همین فیلم بازی كند. سلام علیك كردم و گفتم بدلكار مظفری هستم و می خواهم از بالای كشتی شیرجه بزنم. گفت مواظب باش، من بچه خوزستان هستم و تو هم بچه گناوه هستی. حواست باشد و اگر می خواهی شیرجه بزنی حتما برهنه این كار را انجام بده و ما بعداً فهمیدیم كه چه خبر است. بامداد شد و سر صحنه رفتیم تا یك پسر جوان هم در قایق با من سوار شد. گفتند او هم آمده كه شیرجه بزند و می خواهد تست بدهد. هر دوی ما بالای كشتی رفتیم و قرعه به نام او افتاد كه اول شیرجه بزند. گفتم اسمت چیست گفت مهرداد محمدی. گفتم ببخشید من هیچ مدالی ندارم، در المپیك و آسیا هم شیرجه نزدم ولی تو بیشترین ارتفاع كه شیرجه زده ای ۱۲ متر بوده است. این ۳۵ متر است و اینطور كه تو لبه كشتی ایستاده ای دور میزنی و می چرخی. باید فاصله بگیری و بعد شیرجه بزنی گفت دمت گرم علی آقا.

گفتم مسیر زیاد است و تعادلت را از دست می دهی. بعد گفتم باید ۳ تا غواص پایین بگذارید، چون حداقل ۵-۴ متر پایین می روی و باید غواص باشد و بگیرد. خلاصه رفیق ما آماده شد و شیرجه زد، من هم همچنین نگاه می كردم تا ۱۰ و ۱۵ متر مشكلی نبود و در ۲۰ متری تعادلش را از دست داد. رها گردید و با كمر افتاد وسط آب. وقتی او را گرفتند تا مرده است. خیلی شلوغ شد و همه می گفتند كه علی حاج اسماعیل مرده است. به من گفتند بیا بیرون، خارگی ها می گویند تو مرده ای. آمدم بیرون و مردم متفرق شدند. آن پسر را هم بردند شیراز. مدتی بعد باردیگر دنبالم آمدند. پدرم میگفت نرو، می روی و مثل آن پسر بی سراغ می شوی. ولش كن، من فقط به خاطر علاقه زیاد به این كار می خواستم بروم نه به خاطر پول. البته قرارداد مبلغ بالایی هم بسته بودم. خلاصه رفتیم و ۳ غواص هم گذاشتند و گفتند كه آماده شو. من فاصله گرفتم و دیگر زیر پایم را نگاه نكردم، همین جور شیرجه رفتم در هوا. فقط خودم را نگه داشته بودم كه وارونه نشوم. رفتم پایین و غواص ها مرا گرفتند و سریع آوردند بالا و كاپشنم را پوشاندند. چون هوا خیلی سرد بود و زمستان بود. بعد خبرنگاران آمدند و گفتند آقا خسته نباشید چند تا مدال دارید گفتم من هیچ مدالی چیزی ندارم، و در لنج ها همیشه در دریا شیرجه می زدم. تعجب می كردند. خب كار من مورد پسندشان بود و در صحنه فیلم اصلی ماسك و لباس مجید مظفری را پوشیدم و از بالای كشتی پریدم و شنا كردم و رفتم كنار ساحل و یك لحظه مجید مظفری داخل آب آمد و یك دست شنا زد و آمد روی خشكی یعنی او از بالای كشتی پریده است.

در جزیره مجنون، ناخدا بودم

*به عنوان آخرین سوال در مورد جنگ برای ما حرف بزنید. در زمان جنگ ایران و عراق كجا بودید و چه می كردید؟

من با قایق خودم به جبهه رفته بودم در جزیره مجنون، ناخدا بودم. حدوداً ۱۵ یا ۱۶ سالم بود. فكرم را درگیر كردید، و این هم خاطره جالبی است كه برایتان می گویم. از من پرسیدند غریق نجات را از كجا شروع كردی، دقیقاً از داخل جنگ شروع كردم. نیرو می بردم به خط و برای برگشتن شهید و زخمی می آوردیم. كار ما همین بود. زخمی زیاد آوردم و مسیر هم طولانی بود، ۵-۴ ساعت از مسیر نی ریزها و من نگاه كردم و دیدم ۳ تا از زخمی ها خیلی شبیه هم هستند. یكی از بیخ پا ندارد، یكی از كتف دست نداشت و دیگری هم دل و جگرش بیرون ریخته بود، گریه آنها مثل گریه ما نبود و اینطور بود كه یا حسین، یا مهدی و یا زهرا می گفتند. هم یكی بود كه پوتین پایش بود و یكی پایش نبود. یك پا نداشت و هیچ نمی گفت!

اگر این جوانها نبودند ما الان به این راحتی نمی توانستیم بنشینیم و مصاحبه نماییم و من هم راحت جواب شما را بدهم. خون شهدا واقعا خیلی پرارزش است، همچنین كه این ها را می آوردم به طرف پشت خط و سرعت هم بالا بود كه به آمبولانس برسانمشان دیدم یك قایق در راه ایستاده و علامت می دهد. قایق هم مثل ماشین نیست و تا سرعت را كم كردی می ایستد. او هم از دورادور برای ما علامت می داد، رفتم نزدیكش تا یك روحانی در قایق است و گفت قایق یكی از برادران غرق شده و جنازه هایشان در آب است. نمی توانیم كاری نماییم اینها را دربیاوریم، من هم بارم زخمی ها بودند. دلم نمی آمد از این ها رد شوم، آب جزیره مجنون زلال است مثل جزیره خارگ. گفتم تا بروم پایین ببینم می توانم اینها را دربیاورم، كوچك بودم و برای نخستین بار این اتفاقات را می دیدم، ولی زرنگ و فرز بودم. لباسم را درآوردم و غوص كردم و رفتم تا به آنها رسیدم. دست یكی را گرفتم؛ پایش به پهلویم خورد و رهایش كردم رفت پایین. آمدم بالا گفت نیاوردی اش بالا؟ گفتم من بچه بوشهر هستم، در آب شیرین شنا نكرده ام، در دریا و آب شور بوده ام. آب شیرین سنگین است و خفه می شوم. تا او از بالا مرا میدیده، دست گذاشت روی شانه ام و گفت تو می توانی آنها را از آب بیرون بیاوری، تو شیر بوشهری هستی.

رفتم و دستم به دستش خورد، جلدی آوردمش بالا و به دست آخوند دادم. كمی قوت گرفتم، ۳ تا جسد دیگر هم آوردم و دلم پُر شد. برایم عادی شد و هر ۴ تا را در قایق آخوند صف دادم. آخوند گفت اینها مثل اینكه عراقی هستند، بادگیر تنشان بود و من زیپ آنرا باز كردم و دیدم پلاك استیل در آن است، من سواد نداشتم كه بخوانم. وی خاطرنشان كرد كه از بچه های قرارگاه خودمان هستند، من جلو می روم و تو هم پشت سرم بیا. اما چون سرعت نداشت و آهسته می آمد گازش را گرفتم و تا رسیدم به پشت خط. نزدیكی مقصد آنكه دل و جگرش بیرون ریخته بود شهید شد. پس از یكی از سه نفری كه شبیه هم بودند پرسیدم شما خیلی شبیه هم هستید بچه كجایید. یك بار گریه كرد و گفت خدا شاهد است كه هر سه برادریم و بچه مشهد هستیم…