به گزارش عصر توریسم، «دانش آموخته تاریخ بود و به تاریخ، بخصوص تاریخ زادگاهش علاقه مند بود. معتقد بود «تاریخ ریشه آدمیزاد را در خاک محکم می کند». او را بیشتر به کتاب «از پاریز تا پاریس»ش می شناسند؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی.
به گزارش عصر توریسم به نقل از ایسنا، به تاریخ شناسنامه، سوم دی ماه ۱۳۰۴ در روستای پاریز، جایی بین سیرجان و رفسنجان، که بگفته خودش، به معدن مس سرچشمه نزدیک است، متولد می شود. پدرش چهار سال پس از تولد می تواند برایش شناسنامه بگیرد.
البته از او که درباره ی سن و سالش می پرسیدندف می اظهار داشت: همسنِ ایرج افشارم. درباره ی همین سن وسال داستانی تعریف می کند. «سادات ناصری» استاد و محققِ پژوهشگر ادبیات فارسی جهت شرکت در سمیناری به افغانستان می رود. در آنجا متأسفانه در سر میز شام سکته می کند و از دنیا می رود. پیکر او را به تهران می آورند. در این گیرودار شخصی از باستانی می پرسد: «سادات ناصری» چند سال داشت؟ می گوید: او هم سن وسال ایرج افشار بود! آن شخص می گوید: من می خواستم بدانم «سادات ناصری» متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین می گوید: حقیقت این است که دو چیز را به دو نفر نباید داد: یکی انسان شماره ٔ تلفنش را نباید به خبرنگار روزنامه ها بدهد. دیگر این که تاریخ تولدش را نباید به عزرائیل خبر بدهد. آدم عاقل این دو کار را نمی نماید. بعد می گوید: شما حالا چه کار داری که «سادات ناصری» متولد ۱۳۰۴ بوده است و همسن منِ باستانی پاریزی و ایرج افشار؟ عزرائیل درحال حاضر مشغول آدم های پیش از ۱۲۹۹ باشد تا ببینیم چه می شود.»
در سال ۱۳۲۱ وقتی ۱۷ساله است، ششم ابتدایی قدیم را به انتها می رساند و یک سالی ناچار به ترک تحصیل می شود. نخستین مقاله اش را همان سال می نویسد با نام «تقصیر با مردان است، نه زن ها» و آنرا در روزنامه ی «بیداری» کرمان چاپ می کند. خودش می گوید: «آن سال شخصی به نام اسماعیل مرتضوی برازجانی، از معلمان کرمان، مقاله ای نوشت درباره ی ی زن ها در خصوص اینکه زنان مسلمان نمی توانند وارد عرصه های فرهنگی، علمی و اجتماعی شوند و من این را در پاسخ به آن مطلب نوشتم و آوردم که حضرت فاطمه زهرا (س) در کنار حضرت علی (ع) به امور بیرون از خانه هم می پرداخته اند.»
بیش تر کتاب ها و مقاله ها را از پدرش ملاعلی اکبر باستانی پاریزی معروف به حاج آخوند که آنها را می خوانده، می گرفته و مطالعه می کرده است. نخستین کتابش – «نامه های پیغمبر دزدان» – را وقتی پدرش تعدادی از آنها را از حفظ می خوانده، رونوشت برمی داشته و بعداً همه را گردآوری می کند. از این کتاب اینگونه یاد می کند: «یک مقدار نامه که سبک ادبی جالب و طنزآمیز دارند، از زبان یک روحانی عالی قدر به اسم زیدآبادی خطاب به دوستانش؛ کتابی که در سال ۱۳۲۴ در کرمان چاپ می شود و می گوید، بدون تبلیغ ۱۸بار چاپ شده است.»
باستانی پاریزی بعد از دانشسرای مقدماتی کرمان، از سال ۱۳۲۵ به دانشگاه وارد می شود. در سال ۱۳۳۰ در رشته تاریخ و جغرافیا دانش آموخته می شود. بعد برای معلمی تاریخ در دبیرستان بهمنیار به کرمان می رود، تا سال ۱۳۳۷ که در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته و به تهران منتقل می شود. به کتاب هایش علاقه دارد؛ اما به «حماسه ی کویر» بیش تر، و می گوید: در فضیلت دهات و روستاییان این مردمان شریف ایرانی تألیف شده است.
باستانی پاریزی خود شعر می گفت و مجموعه ای هم با نام «یاد و یادبود» داشت اما بگفته خودش درباره ی شعر امروز قضاوتی ندارشت و می اظهار داشت: «هرجا شعر خوب ببینم، می خوانم؛ فریدون مشیری، نادر نادرپور و سایه را مگر می شود نخواند؟! تا جایی که بفهمم، شعرها را می خوانم.»
باستانی پاریزی البته در جایی به طنز می نویسد: «هر نوع شعری که می خواهید بگویید اما هیچ گاه به رباعی روی نیاورید، برای اینکه اگر بد باشد می رود به آن جایی که عرب نی انداخت و اگر خوب بود یک راست می رود توی مجموعه رباعیات خیام.»

هویت ما وابسته به زبان فارسی است
باستانی پاریزی تاکید داشت هویت ما وابسته به زبان فارسی است و می اظهار داشت: اهمیت درس زبان فارسی در هویت ایرانی و اعتنا به تاریخ در پایه گذاری ریشه ایی ملیت حایز اهمیت است، علوم مثبته کار خودرا کرده و بار را به منزل برده است، علوم فنی کار خودرا در آسودگی زندگی انجام داده اند و پزشکی تنها می تواند عمر آدمی را عقب تر بیاندازد؛ اما زبان فارسی حلقه هویت و اتحاد اقوام مختلف ایرانی است و تاریخ شناسنامه ملیت ماست.
باستانی پاریزی هیچ خطری را بواسطه ورود فناوریهای جدید و هجوم واژه های بیگانه متوجه زبان و خط فارسی نمی دانست و تاکید داشت: برای زبان فارسی خطری نیست؛ زبانی که هزار سال مانده، باز هم می ماند. این کلمات هم که می آیند، به صورتی تقویت کننده ی یکدیگرند. بالأخره زبان به تعامل ها و تناسب هایی احتیاج دارد؛ اما خطری به آن معنا نیست. منتها اهل فرهنگ باید مواظب باشند که خودشان و زبان شان را با فناوری جدید سازگار کنند و آشتی دهند؛ به شکلی که بر آن سوار شوند. برای نمونه حروف چینی امروز بسیار آسان شده و برای انتشار بهتر کتاب کمک کننده است. بعید می دانم خطر عمده ای در پیش باشد. اگر درست با زبان فارسی کار نماییم، به نفع ماست و اگر درست کار نکنیم، این زبان هم می رود در کنار خیلی چیزهای دیگر که فراموش شده اند؛ مثل زبان سومری.
این استاد دانشگاه همین طور معتقد بود، تاریخ ریشه آدمیزاد را در خاک محکم می کند و می اظهار داشت: وقتی حادثه ای رخ دهد و قومی مجبور به مهاجرت می شود، ناخدای کشتی آخرین نفری است که مهاجرت می کند. در جوامع نیز معلم تاریخ آخرین نفری است که بار سفر می بندد و مهاجرت می کند؛ پس معتقدم تاریخ ریشه آدمیزاد را در خاک محکم می کند، به ویژه اینکه در مملکت خشکسالی باشد. شاهد ما نیز در این مجلس امداد است؛ معلم تاریخی که پسرش در آمریکا زندگی می کند و می تواند آن جا و در کنار پسرش زندگی کند؛ اما رودخانه خشک شیراز را به زندگی در کنار می سی سی پی ترجیح می دهد.
از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله درباره ی جنبه های مختلف تاریخ ایران خصوصاً «تاریخ جغرافیای کرمان» به جا مانده است. آثار «هفت گانه» او که همگی نام هفت دارد: «خاتون هفت قلعه»، «آسیای هفت سنگ»، «نای هفت بند»، «اژدهای هفت سر»، «زیر این هفت آسمان» و «سنگ هفت قلم» البته کتاب هشتمی هم به آن افزوده شد که به پیشنهاد ایرج افشار «هشت الهفت» نام گرفت. آخرین کتاب باستانی به نام «کوه ها باهم اند» نیز پس از مرگ او منتشر گردید. بیشتر آثار او بارها تجدیدچاپ شده است. «یعقوب لیث» و «تلاش آزادی» از دیگر کتاب های وی هستند. «تلاش آزادی» را در شرح حال مشیرالدوله می نویسد و در دهه ۴۰ از طرف یونسکو جایزه می گیرد. بعد همان را مفصل تر می کند با تاریخچه ای از دوره ی اول مشروطه ی ایران؛ چون معتقد می باشد، او از پایه گذاران و صاحب نظر در عدلیه ی جدید ایران است.
باستانی بعد از نود سال زندگی پرثمرِ علمی به سبب بیماری کبدی بامداد سه شنبه پنجم فروردین۱۳۹۳ چشم فروبست. او را طبق وصیت نامه اش در قطعه ۲۵۰ بهشت زهرا در کنار همسرش به خاک سپردند.